پیكر این شهید بزرگوار پس از 25 روز در جوار رحمت حضرت دوست در بوستان شهدای بیرجند آرمید و همانگونه كه خود آرزو داشت در جایی به شهادت رسید كه هیچكس او را نشناخت و ناله هایش را نشنید.
سیداحمد رحیمی در بخشی از وصیت نامه خود می نویسد: خدایا تو چه كردی با عاشقانت كه سر از پا نمی شناسند و هر لحظه برای وصل به تو، سخت بی تابند. این چه عشقی است در قلب های این عزیزان كه تنها به رضای تو دل بسته اند.
خداوندا! سپاس بی منتها تو را كه این تنها آرزوی آنها را بر قلب های مالامال از عشق به امام حسین شان نگذاشتی و با ریختن خونشان مظلومیت و حقانیت ایشان را به اثبات رساندی و آنها را به دیار خویش خواندی.
این شهید ارجمند خطاب به همسر، خواهر و برادران خود اینگونه می نویسد: 'وقتی به حقی كه هر كدامتان بر من دارید و آنچه من در این رابطه انجام داده ام، فكر می كنم دردی سنگین جانم را پر می كند. من در زندگی، حق هیچكدامتان را ادا نكرده ام و در این رابطه، جدا طلب مغفرت و رضایت دارم. من همیشه این را گفته ام كه چه قبل و چه بعد از انقلاب برای شهدا كاری انجام نداده ام و لذا اگر در مورد حقوق شما بخصوص همسرم كوتاهی كرده ام، برای كار بیشتر و جبران كوتاهی ها بوده است، به هر حال امیدوارم كه قلبا و واقعا از من راضی باشید. وصیت من به شما این است كه به انسانیت در بند و حاكمیت استكبار جهانی بیاندیشید.
امروز، روز استراحت نیست، روز ایثار است. روزی است كه بندگان خدا همچون بهشتی، مطهری عزیز، رجایی، باهنر و ... را به شهادت رسانده اند و خون آنها می جوشد.
امروز كه كاخ واشنگتن و كرملین در آتش خشم محرومین می سوزند و جنایتكاران عالم به سركردگی آمریكا، ایران و انقلاب اسلامی را به عنوان كانون این شعله ها ساخته اند و تمام نیروهای خود را برای نابودی اسلام و انقلاب اسلامی بسیج كرده است، وصیت من به شما این است كه به انسانیت در بند بیاندیشید ...
** بخشی از زندگی شهید رحیمی
سال 1338 هجری شمسی در شهر بیرجند خانواده رحیمی شاهد شكفتن غنچه ای دیگر از سلاله پاك پیامبر، به نام احمد بود. این مولود با بركت، ایام طفولیت را در دامان مادری با تقوا سپری كرد و همپای پدر با شوری كودكانه در محافل مذهبی شركت می كرد. با استعدادی سرشار وارد مدرسه شد و دوران ابتدایی و راهنمایی را هر ساله با رتبه ای ممتاز به پایان رساند.
همزمان با ورود به دبیرستان، با تعمق به كسب معارف دینی روی آورد و از این سرچشمه، همسالانش را نیز بهره مند می ساخت. روحیه مذهبی و هوش و ذكاوت احمد، او را از همكلاسی هایش ممتاز می كرد به نحوی كه در همان آغازین دوران جوانی، مریدان زیادی یافت.
او از جمله نادر جوانانی بود كه پیش از سن 18 سالگی، اكثر كتاب های استاد مطهری را عمیقا مطالعه كرده و خطوط منحرف از اسلام را می شناخت. در دبیرستان انشاهای سیاسی می نوشت و به خاطر همین بی پروایی، بارها مورد عتاب قرار گرفت.
احمد در سال 1356 دوره دبیرستان را با نمرات عالی به پایان رساند و در حالیكه بی تاب در جاده های خلوت خلوص، عشق به تحصیل در حوزه علمیه قم را در سر می پروراند به اصرار خانواده در كنكور شركت كرد و در رشته پزشكی دانشگاه تهران با رتبه درخشان پذیرفته شد.
پایبندی احمد به مبانی اسلام و دلسوزی او نسبت به محرومین موجب شد تا فعالیت های مذهبی ـ سیاسی را در دانشگاه بگونه ای تشكل یافته دنبال كند.
با وزیدن نسیم انقلاب به فعالیت هایش علیه رژیم وسعت بخشید و برای انتقال اعلامیه ها از تهران، چهره و نوع پوشش خود را تغییر می داد. او در راهپیمایی های تهران و مشهد و بیرجند حضوری چشمگیر داشت و از نزدیك شاهد تظاهرات خونین در میدان ژاله بود.
شبی پس از سخنرانی در یكی از مساجد به دست نیروهای ساواك بیرجند دستگیر شد اما با هوشیاری از زندان رهایی یافت و از آن پس نامش در صحیفه یاران امام(ره) به ثبت رسید. با پیروزی انقلاب اسلامی و بازگشایی مجدد دانشگاهها، به ادامه تحصیل پرداخت و با شخصیت هایی چون آیت الله بهشتی و استاد مطهری رابطه ای تنگاتنگ داشت.
چندی نگذشت كه در 13 آبان 1358 به همراه تعداد دیگری از دانشجویان پیرو خط امام، لانه جاسوسی آمریكا را به تصرف درآوردند. به اعتقاد سایر دانشجویان او یكی از چهره های فعال فتح لانه جاسوسی آمریكا بود و بارها به نمایندگی در تجمع مردم حضور می یافت و به روشنگری می پرداخت.
در كنار این مهم، با برپایی درس اخلاق و زبان عربی، به آموزش عده ای از دانشجویان همت گماشت.
در این ایام بود كه با دختری متدین از بستگانش پیمان بست و مدتی پس از این مثیاق، آشیانه پربركت احمد با تولد 'سمیه' تنها یادگارش رنگی دیگر گرفت.
به درخواست دادسرای انقلاب اسلامی بیرجند به این شهرستان مراجعت كرد و با اقتدار مسوولیت فرماندهی سپاه پاسداران این منطقه را پذیرفت.
دوران خدمتش در سپاه با نواخته شدن طبل جنگ تحمیلی و حركت كور منافقین و فعالیت تروریست های اقتصادی و ملاكین غاصب مقارن بود.
سه بار منافقین تصمیم به ترور وی گرفتند و كروكی منزلش در خانه های تیمی به دست آمد. اما هر بار با عنایت خدا بگونه ای محفوظ ماند.
احمد رحیمی كه تنها به اعتلای اسلام می اندیشید، با درایت و صلابت در برابر تمامی جریانات منحرف داخلی ایستادگی كرد و پس از كسب تكلیف از محضر امام(ره) به شایستگی به عضویت شورای فرماندهی سپاه منطقه چهار خراسان و سرپرستی واحد اطلاعات این سپاه منصوب شد و خدمات ارزنده ای از خود بر جای گذاشت.
با فوت پدر و بی سرپرست ماندن خانواده، برغم اصرار زیاد مسوولان به بیرجند مراجعت كرد و به فعالیت های آموزشی و عقیدتی بین جوانان سپاه و بسیج و سایر نهادها پرداخت.
او با حفظ سمت، بارها برای بررسی وضعیت نیروهای 'لشكر 5 نصر' به جبهه رفت.
همسر این شهید بزرگوار می گوید: گاهی پیش می آمد كه مدت 20 روز از محل حضورش بی اطلاع بودم. یكی از مبارزان افغانی پس از شهادت احمد، تعدادی از عكس های او را در سنگرهای افغانستان به ما نشان داد و ما تازه فهمیدیم كه احمد در نهضت افغانستان علیه شوروی نیز سهیم بود.
در زمستان 1361 به شوق حضور مداوم در جبهه به همراه خانواده به خوزستان هجرت كرد و در اواخر همان سال بر اثر اصابت تركش به پای چپش مجروح شد.
احمد كه دلداده سنگر بود، پس از بهبودی نسبی در عملیات 'والفجر یك'، حماسه ای پایدار از خود به یادگار گذاشت و در حال حمل مجروحان و شهدا بار دیگر مجروح شد؛ اما با همان حال 'آر.پی.جی' یكی از رزمندگان را بر دوش نهاد و بر بلندای خاكریز ایستاد و چندین تانك دشمن را منهدم كرد.
با اصابت گلوله تانك، هنگام اذان ظهر، جبهه شرهانی، شاهد عروج پرستویی بود كه با پیكری شرحه شرحه، جام وصل را سر كشید.
فراهنگ ** 1883 ** 1071